فکر کنم تا الان براتون پیش اومده که منتظر بمونید ساعت رند بشه تا کاری رو شروع کنید! یا وقتی دارید رو موزاییکای پیاده رو قدم میزنید با بهم خوردن چینش موزاییک ها افکارتون بهم بریزه! یا مثلاً وقتی یه الگویی رو در توالی میبینید با بهم خوردن جزئیِ اون الگو پریشون بشید! یا وقتی میخواید کاری رو انجام بدید سعی میکنید میلیمتری و دقیق انجام بشه و دقت خطای کمی داشته باشه، تهش هم به اون رضایت مطلوب نمیرسید.
خب، تسلیت میگم خدمتتون، شما یه انسان با وسواس فکری هستید!
این وسواس از سبک تفکر کمالگرا یا به تعبیری کامل گرا شکل میگیره. سعی کنید بیتفاوت باشید! چرا بیتفاوت؟ چون با قوت گرفتن این نوع تفکر در ذهن شما به مرور آسیب هایی متحمل میشید که خودتون در آغاز متوجه نمیشید ولی خیلی آهسته آهسته آسیبش رو توی زندگی حس میکنید. چطور؟ به این شکل که با فکر کردن به اتفاقات آینده، دلواپسی ها و دلهره های عجیبی بهتون دست میده و همین دلهره ها ترس هایی بیخود رو در شما ایجاد میکنه که منجر میشه از یسری مسیر ها و تصمیم ها صرف نظر کنید...!
پاراگراف های بالا بخشی از بیماری های روح و ذهن من بودن. درست یا غلط پذیرفتمشون و نزدیک به هفت ساله دارم باهاشون مقابله میکنم، این وسط خیلی عذاب تحمل کردم؛ شنیدن حرف های مختلف، دست کشیدن از یسری کار های ضروری، شکست های پی در پی توی مسیر زندگی، از دست دادن تعداد زیادی از دوست هام و به انزوا کشوندن خودم. بعضی اوقات دلم برای دوران قبل از دبیرستان خودم تنگ میشه، یه دانش آموز پر جنب و جوش و پر انرژی بودم ولی کارم به انزوا کشید و آدم گوشه گیری شدم. یکی از اثراتی که همین وسواس فکری در زندگیم داره ایفا میکنه اینه که نسبت به پست هایی که میذارم خیلی حساس شدم و مثل قبل نیستم که هرچی رو به ذهنم رسید بلافاصله بنویسم و منتشر کنم.
بعضی وقت ها که میشینم و با خودم فکر میکنم مقصر های زیادی میبینم، اول از همه خودم! سرزنش ها و القای اول بودن توسط خانواده! محیط مدرسهای به اسم سمپاد که ننگ اسمش هنوز از رو اسمم پاک نشده و هرجا میگی من فلان تصمیم رو گرفتم و میخوام فلان کار رو انجام بدم میگن از تو بعیده و از این دست حرف ها...!
همیشه دلم میخواست داد بزنم منم یه آدمم، نه یه برچسب، منو یه لقب و عنوان و برچسب نبینید. ولی خب زندگی همیشه اونی نیست که توقعش رو داری!
همهی این حرف ها رو زدم تا درمورد این خطر هشدار جدی بدم و خودم هم کم کم شروع به انقلاب درون خودم بکنم و با این معضل بجنگم.
اگر پدر و مادر هستید لطفاً اجازه بدید بچه هاتون بچگی کنن، اگه هم کمالگرا و اهمال کار هستید به نظرم بیاید دست به دست هم بدیم و خودمونو از این شرایط مخوف بکشیم بیرون.
من اهل چالش برگزار کردن نیستم، ولی میخوام از امروز خودمو مجاب کنم به یسری تغییرات مفید...
در آخر این نقل قول رو هم از یکی از مشاور های خوبی که از مطالبشون همیشه بهره بردم قرار میدم تا شما هم بخونید و هشیار باشید.
ترکیب سمی کمالگرایی، اهمالکاری و اضطراب
• کمالگرایی، اهمالکاری، آسیب به عزت نفس و نهایتا اضطراب چرخه ای سمی را ایجاد میکنند که داوطلب ممکن است به سختی از آن خارج شود.
• اتفاق ظاهرا ساده رخ میدهد:
سختترین کار را انتخاب میکنیم(کماگرایی)؛
تا دقیقه ۹۰ انجامش نمیدهیم (اهمالکاری)؛
کار عالی از آب در نمیاد چون وقت نذاشتیم و شروع میکنیم به خودسرزنشگری و اضطراب ...
• جمله دوست داشتنی "شروع بی نقص دوباره" دکمه start این حلقه معیوب است. اضطراب بالا کمالگرایی و اهمال کاری را تشدید میکند و ... .
🎯 خروج از این چرخه سمی فقط یک راه حل دارد. عملگرایی بدون فکر دائم به نتیجه و جزییات انجامش. انگیزه شما برخلاف تصور محرک انجام کار نیست بلکه کاملا برعکس. عمل شما باعث ایجاد انگیزه است.
📒کتابهای "چگونه کمالگرا نباشیم؟"، "عادات اتمی"، "خرده عادات" ، "قدرت شروع ناقص" برای ایجاد ذهنیت مناسب و ایجاد تغییرات مطلوب به شدت توصیه می شوند.