امیررضا
سلام، من برگشتم؛ دوباره!
از این وبلاگ خاطرات ضد و نقیضی به خاطر دارم، این هم اولین پست این وبلاگه که فقط ادیتش کردم.
یادمه سال ۹۶ بود که با یکی از همکلاسی های دوران مدرسه که گرافیست خفنی بود به تاریخ سوم دی ماه سال ۱۳۹۶ این وبلاگ رو زدیم با اسم "دکترگرافیک". ولی خب این چرخه زیاد ادامه دار نبود و مسیرمون از هم جدا شد.
در اوج دوران وبلاگنویسیم توی سرویس وبلاگدهی نصربلاگ که اسمش به یادآور رفاقت ها و خاطرات و چالش بسیاریه فعالیت میکردم. بعد ها که نصربلاگ از صحنهی روزگار کنار رفت یه وبلاگ به اسم ظهور توی بیان زدم و با وجود فشردگی درس هام کنترلش میکردم. تو همون بین بود که به سرم زد منم یه وبلاگ شخصی برای خودم دست و پا کنم و خب این وبلاگ که با اهداف گرافیکی ایجاد شده بود تغییر کاربری داد به روزنوشت ها و اشعار چپر چلاق من :)
۱۴۰۱/۰۴/۱۰ به دلیل مشغله های کاری و فکری و مشکلاتی که اون روز ها گریبان گیر زندگیم شده بود تصمیم گرفتم وبلاگ رو ببندم، اما خب یه آرشیو پنج ساله از نوشته های دلی رو نمیتونستم برای همیشه حذف کنم و این شد که وبلاگ به حالت تعلیق در اومد. برای مدت طولانیای نبودم و خب از فضای وبلاگنویسی تا حدودی فاصله گرفته بودم اما دلم پیش نوشتن و وبلاگ بود و همین انگیزه باعث شد دوباره این وبلاگ رو از نو بسازم، البته که به کمک دوست و رفیق همیشگیم امیرحسین عزیز❤️
توی این مسیر بازگشت حدود ۱۶۵ مطلب حذف و بعضی ها که از اهمیت بیشتری برخوردار بودن آرشیو شدن.
الان که دارم این متن رو مینویسم و این مطلب رو بازسازی میکنم، ساعت ۰۲:۲۰ بامداد ۲۳ شهریور ۱۴۰۲ هستش، و من دارم در دهه دوم زندگیم روز هایی رو سپری میکنم که بحرانی ترین روز های زندگیم هستن و من دارم دست و پا میزنم که از این شرایط فرار کنم و خب طبق معمول و همیشه تصمیم ندارم جا بزنم یا کم بیارم؛ چون این وجه تمایز من با بقیهس...
هنوز دارم روی وبلاگ و موضوع بندی و مطالبی که قراره منتشر کنم کار میکنم و امیدوارم بتونم تا یه مدت دیگه وبلاگ رو آماده و رونمایی کنم.
و در آخر از همتون ممنونم که توی این مسیر چندین و چند ساله همراه من بودید و امیدوارم همیشه قلمتون مانا و پرتوان باشه و ستارهی وبلاگ هاتون روشن(🌟)
+این مطلب فقط به عنوان اولین پست وبلاگ به نمایش در اومده و بزودی مطالب جدید بارگذاری میشن.