«روزنوشت های یک عدد امیررضا»

امیررضا
آنچه گذشت!

امیررضا

پس کی میپری؟🛫
توی این مدت اخیر پروسه‌ی مهاجرت وارد مسیر جدی تری شد، هرچند به تأخیر خورد و اونی نشد که خودم می‌خواستم اما در عوض الان میتونم سه تا زبون زنده‌ی دنیا رو صحبت کنم و یکیشونو در حد فوق العاده یادگرفتم!

از جیب پرپولت چه‌خبر؟💸
امسال برخلاف سال های گذشته دیگه خیلی از بریز و بپاشا حذف شد و توی مخارج با برنامه ریزی پیش رفتم، چون امسال کار نمی‌کنم و از پس انداز هام دارم خرج می‌کنم به نسبت محتاط ترم!

خونواده خوبن؟
امشب باباینا پرواز دارن! کجا؟! مکه.
بالآخره بعد چندسال قسمت شد که برن، من و داداشمم به لطف امتحانامون نتونستیم بریم موند احتمالاً اگه قسمت باشه تابستون بریم.
درسته از اون جمعی که ثبت نام کرده بودیم یکی‌مون فوت شد و سه نفر دیگه‌مونم نتونستیم بریم، ولی واقعاً خوشحالم که بالاخره بابا و مامانم به آرزوشون میرسن و بعد سال ها تلاش دیگه توی میانسالی دارن اونجوری که میخواستن زندگی میکنن!

خیلی وقته به اینجا سر نمیزنی؟ برنامه چیه؟
چرا اتفاقاً گهگداری میام و یسری از دوستان هم فک کنم دیدن کامنتامو توی وبلاگشون، واقعاً وقت نمی‌کنم که بیام اما هستم و گاهی میام وب هاتونو میخونم...
یسری برنامه ها برای فضای وب دارم که احتمالاً سایت خودمو دست و پا کنم اما نه تو فضای بیان و نه در قالب روزنوشت..!
یه وبسایت فروشگاهی هم احتمالاً دست و پا کنیم که حالا فعلاً رو کاغذه و صرفاً در حد یه ایده‌س تا قسمت چه باشد!

شما چخبر رفقا؟! حالتون خوبه؟ همه چی رواله؟

راستش را بخواهید، خودم هم درست نمیدانم کیستم! در تصادف با زندگی دهه ها می‌شود مسیر دادگاه را برای دادخوهی از زندگی و گرفتن حقوق خود پیش رو گرفته‌ام.